دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم



دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

دانلود فایل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن کتاب:

مدتی قبل سفری به اسکاتلند داشتم،قرار بود در اردوی کارآفرینی یک هفته ای که توسط جیمز بارلو، مدیر موسسه سرمایه گذاری اسکاتلند بر پا شده بود،تدریس کنم.دانشجویانی که در آنجا بودند تعدادشان پنجاه نفر بود و ازنقاط مختلف کشور، با رشته های تحصیلی مختلف از جرم شناسی گرفته تا گریم به آنجا سفر کرده بودند. بیشتر آنها در کار آفرینی هیچ تجربه ای نداشتند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

در اولین روز دوره،به دانشجویان محصولی دادم و به آنها گفتم با این محصول ایده جدیدی برای کسب درآمد طراحی کنند. اکثر آنها گیج و دستپاچه شده بودند. غروب به هر یک از تیم ها پنجاه پوند انگلیسی دادم و به آنها گفتم هجده ساعت فرصت دارید تا پروژه تان را تکمیل کنید.

هدف من از اینکار این بود که ذهن آنها را از زندگی راحت و آرام به دنیای واقعی هدایت کنم. بسیاری از آنها نا امید شده و  میخواستند کلاس را ترک و به خانه شان برگردند و من این را از رفتارشان و صدای لرزانشان متوجه شدم.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

با وجود این همه آنها ماندند و به نتیجه شگفت انگیز کارشان رسیدند.یکی از گروه ها چتر نگه دار شده بودند و به افرادی که باران ناگهانی آنها را غافلگیر کرده بود، کمک میکردند. گروهی دیگر در رستورانها ایستگاه مشاوره ازدواج بنا کرده بودند و گروهی هم یک دکه وای در وسط شهرراه انداخته بود.

اما این تمرین تازه آغاز راه بود، در تمام هفته دانشجویان با انواع چالشها روبرو شدند، از جمله تشکیل جلسات طوفان فکری، برای بدست آوردن راه حلهای مبتکرانه ، مرور نشریات برای پیدا کردن مشکلات حاد جامعه، برنامه ریزی برای کسب و کار جدید، ملاقات مشتریان خارق العاده، تهیه کلیپ های تبلیغاتی و فرستادن طرحهای تازه برای مدیران موفق .

آنها هرچالشی را به جان خریده بودند. اما در این میان سبکی از گروه ها نظر مرا به خود جلب کرد. سه خانم جوانی که این گونه کارها برایشان خیلی جالب بود. هنگامی که اولین تمرین را به آنها دادم، ناله سر دادند و دست و پایشان را گم کردند. اما یک هفته بعد با بهترین ایده ها و طرح ها به کلاس آمدند. حتی تمام داوران از کار آنها تشکر کردند. آنها با این کارشان چند سرمایه گذار را به سوی خودشان جلب کردند. یکی از طرحهای آنها این بود که یک سرویس سیار راه اندازی کنند و به در خانه های خریداران لباس نه برای متناسب کردن لباس ها میرفتند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

 

آنها در این باره بسیار تحقیق کرده بودند و متوجه شده بودند که بسیاری از خانمها به خاطر وزن اضافه شان ، ناگزیرند لباسهای گران قیمت خود را دور بیندازند. این درصورتی بود که میتوانستند با کمی تغییر هنوز هم از آن استفاده کنند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

این گروه یک کلیپ تبلیغاتی درست کرد و به نمایش گذاشت. حالا همه متقاعد شده بودند که آنها میتوانند فرصتهای بی نظیری را در اختیار عموم بگذارند. در آخرین روز تمرینات خانمی جوان پیشم آمد و گفت : اکنون بر این باور هستم که کاری نیست که من از عهده آن برنیایم.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

او و بقیه دوستانش مهارتهای لازم برای ابتکار کارهای خارق العاده یاد گرفته بودند. ما توانسته بودیم با چند ابزار ساده آنها را متقاعد کنیم که هرمشکلی راه حلی دارد و فرصتی ارزشمند در پشت آن نهفته است.

 

 

 

 

روانشناس معروف ،  بی اف اسکینر می گوید: رفتارهای انسان از سه عامل به وجود می آید: خود فرد، ژنهای ارثی و جامعه .

این سه عامل اغلب در تضاد هستند و مشکلات زیادی را برای فرد ایجاد می کنند.قوانینی که جامعه برایمان رقم زده بسیار فراگیر است. مثلأ قوانین اداره ها، مدارس ، مدیران و حتی همسایه ها .

این گروههای اجتماعی ، ما را با قوانینشان وادار میکنند تا گاهی مایل باشیم برای ء خواسته هایمان از آنها چشم پوشی بکنیم. این قوانین اجتماعی وجود دارند تا دنیای پیرامون ما منظم تر و قابل پیش بینی تر شود و نتوانیم به یکدیگر آسیبی بزنیم.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

اما آیا میشود، قانون را یک پیشنهاد تلقی کرد؟آیا پیشنهادهای و قوانین تغییر میکنند؟ ما هرروز با علائم فیزیکی و مکتوب مواجه می شویم که به ما هشدار میدهند چه رفتاری از خود نشان دهیم. قوانین اجتماعی به ما گوشزد میکنند که از چارچوب های خاص ، پافراتر نگذاریم.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

برای مثال، اوضاع و شرایط خود را بر طبق شغل و تحصیلات و محیط زندگیمان وفق میدهیم و تلاشی برای تغییر خودمان نمیکنیم. این ویژگیها در اعماق وجودمان مستقر شده و با فرضیه هایی بر اساس چه کسی هستیم و چکار میتوانیم بکنیم، ما را اسیر خود کرده است.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

یک عبارت مهمی را از فیلم"شام من با آندره" برایتان میگویم:مردم نیویورک، به لحاظ عاطفی و انسانی هم یک زندانی هستند و هم یک زندانبان. آنها می توانند از زندانی که در آن هستند فرار کنند یا غل و زنجیری را که به خود بسته اند ببینند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

این یعنی اینکه ما بدلیل قوانین ساخته خودمان، در نقشی خاص محدود و برای بدست آوردن بهترین امکانات تلاش نمیکنیم. آیا میتوان فرضیاتی را که در سطحی پایین تر از دانش و اطلاعات ماست و به صورت غیر ارادی عمل میکنن، به چالش کشید؟

آیا رهایی از این الگوهای اجباری خوب است یا خیر؟افرادی که قوانین را زیر پا میگذارند به چه نتیجه ای میرسند؟

یکی از بنیانگذاران گوگل، لری پیچ در یکی از سخنرانی هایش میگوید : هیچوقت کلمه ناممکن را باور نکنید و از قواعد دست و پاگیر در زندگیتان دست بکشید.او اعتقاد دارد داشتن اهداف بزرگتر بهتر از داشتن اهداف کوچک است.زیرا برای رسیدن به اهداف کوچک باید راههای خاصی را دنبال کنید و این احتمال انحراف از مسیر را افزایش میدهد. در حالیکه اهداف بزرگ اغلب منابع و گزینه های بیشتری را برای بدست آوردنش پیش روی شما میگذارد.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

اینطور تصور کنید که قرار است از سانفرانسیسکو به کابل سفر کنید. برای این کار شما برنامه هایی میچینید و وسایلی را آماده میکنید. همچنین در بعضی موارد که برای رفتن مشکلی پیش آمد، برای رفع آن حوصله به خرج میدهید. در صورتیکه که اگر هدفتان رفتن از نقطه ای به نقطه دیگر شهر باشد، انتظار دارید خیلی زود به هدفتان برسید و اگر به دلایلی مسیر خیابان مسدود باشد، ناراحت میشوید و تعادل روحی خود را از دست میدهید.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

یکی از دلایل موفقیت شرکت گوگل این است که میتواند با روشهای نامعلوم و از قبل پیش بینی نشده مشکلات را برطرف کند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

لیندا روتنبرگ فردی است که میگوید، هیچ مشکلی بزرگ نیست. او برای رسیدن به اهدافش ، به نظر دیگران اهمیت نمیدهد و هیچ تلاشی برای اینکه دیگران از اجرای طرح او  راضی باشند ، نمیکند.او میگوید: اگر فردی طرح و نقشه شما را احمقانه فرض کرد، بدون هیچ تردیدی به مسیرتان ادامه دهید و شک نداشته باشید که راه درست را پیش میروید.

یازده سال پیش لیندا موسسه ای بنام تلاش را تأسیس کرد و تصمیم گرفت ابتکاراتش را در کشورهای درحال پیشرفت رایج کند. وقتی از دانشگاه حقوق بنام یل فارغ التحصیل شد، این موسسه را تأسیس کرد و در آغاز کارش به توسعه اقتصادی مناطق محروم پرداخت.

او با جان و دل تمام تلاشش را برای این کار کرد،مدیران بانفوذ تجاری را تشویق کرد تا برای پیشرفت این موسسه تجربه های خود را در دست او بسپارند.موسسه تلاش کار خود را در آمریکای لاتین شروع کرد و سپس به سایر نقاط جهان از جمله ترکیه و آفریقای جنوبی نیز توسعه یافت.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

این موسسه تلاش میکند تا کسانی را که میتوانند کارآفرینی بزرگی انجام دهند را پیدا کند و با در دسترس گذاشتن امکانات و فرصت در اختیار آنها ، اهدافشان را تحقق دهند.اشتباه فکر نکنید،آنها پول یا تسهیلات دریافت نمیکنند، بلکه به افرادی در ناحیه خودشان برای هدایت و راهنمایی برای ایجاد کارآفرینی ، به آنها معرفی میشوند.دانلود کتاب صوتی کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

 

 

 

 

 

 


دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

 

دانلود کتاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن کتاب:

مایکل راهی برای رفع این مشکل نیز پیدا کرد، او با خود فکر کرد که چطور میتواند به مردم بقبولاند که این محصول دیگر تغییر کرده است. ناگهان فکری به ذهنش رسید، ترکیب این پوشک و لباسهایی که همان شرکت تولید میکردند و پول آپز نام گذاری شده بودند. این باعث شد که والدین از آن استقبال کنند و حالا بچه می توانست با پوشیدن لباس پول آپز که پوشک نیز بشمار میرفت احساس غرور بکند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

این ابتکار ساده سود سالانه این شرکت را تا یک میلیارد دلار افزایش داد. شرکت کیمبرلی توانست از رقبایش سبقت بگیرد و در کارش موفق بشود.محصول جدید بدلیل فرایند نیازیابی ، بررسی مشکل و تبدیل آن به یک فرصت بود.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

من در کلاسهایم با استفاده از تمرین سیرک وارونه به دانشجویانم شانس آن را میدهم تا به ذهنشان رجوع کرده و مهارت های خود را بطور خارق العاده با ایده های جدید به نمایش بگذارند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

ماجرا به دهه 1980 برمیگردد. آن زمان بازار سیرک از رونق افتاد و نمایشهای آن تکراری بود و تماشاچی نداشت. به همین دلیل کارگران سیرک برای جذب تماشاچی تصمیم گرفتند که با حیوانات بد رفتاری کنند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

اما هیچکس به فکر راه اندازی سیرک جدید نبود. با وجود این فردی بنام گالیبرت، که بازیگر دوره گرد کانادایی بود،تصمیمی برای حل مشکل کسادی بازار سیرک گرفت .او سیرکی راه اندازی کرد که بعد سیرک برعکس نام گذاری شد.

دریکی از کلاسهایم فیلمی بنام"در سیرک" که محصولی از برادران مارکس بود، را برای دانشجویانم در معرض نمایش گذاشتم.سپس از آنها خواستم که تمام فرضیه هایشان را درباره سیرک سنتی کنار بگذارند، مانند: چادرهای بزرگ، حیوانات، بلیط های ارزان، کسانی که با صدای بلند مردم را برای دیدن سیرک تشویق میکنند، انجام کارهای تماشایی با اشیاء،موسیقی دلنواز،دلقک ها،ذرت بوداده، مردان قدرتمند و حلقه های آتش و غیره.

 بعد از آنها خواستم که تمام این چیزهارا برعکس انجام دهند.مانند: چادرهای کوچک، بلیط های گران، بدون حیوان، بودن دادزن و دلقک و غیره.سپس از آنها پرسیدم که کدام یک از عناصر سیرک را دوست دارند نگه دارند و کدام را دوست دارند  تعویض کنند؟

این تمرین ، یک سیرک کاملأ متفاوت و جالب بود. سپس فیلمی کوتاه از سیرک بر عکس آن مرد کانادایی را برایشان به نمایش گذاشتم تا تأثیر این تغییرات را بدانند.به محض اینکه این کار را با صنعت سیرک انجام دادیم، کاربرد آن برای تمام صنایع،موسسه هاو رویدادهایی مانند رستوران ها و مکانهای ورزشی و شرکتهای هواپیمایی و دیگر مکان ها استفاده شد. شما نیز میتوانید این کار را در زندگی خودتان انجام دهید.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

اما اول باید تمام فرضیه های خود را که با توجه به زمانی که در اختیار دارید و برنامه ریزی کرده اید  پیدا کنید . این کمی دشوار است، زیرا همانطور که درباره آنژیوپلاستی با بالون گفته شد، چنان به فرضیه های ذهنی خود وابسته شده ایم که فکر میکنیم هیچ راه حلی برای حل مشکلات وجود ندارد.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

همانطور که قبلأ گفتم ، ذهن نا هشیار براساس برنامه ای که از کودکی به آن داده ایم عمل میکند و به درست بودن و درست نبودن آن اعتنا نمیکند. پس بهتر است که اول مفروضات ذهنی خود را پیدا کنید و با اراده بالا افکار اشتباه را از ذهن بیرون کنید و از زاویه دیگری به مسائل نگاه کنید.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

افرادی هستند که برای به چالش کشیدن مفروضات ذهنی خود، مهارت بالایی دارند. آنها کلمه نمیتوانم و ناممکن را دوست ندارند. این افراد برای پیدا کردن راه حل هایی برای حل مشکلاتشان ، آنقدر سماجت به خرج میدهند، تا به اهدافشان برسند.این افراد طرحهایی را به عهده میگیرند که از نظر دیگران نشدنی است. تصمیم هایی میگیرند که از نظر دیگران بیهوده است ولی آنها در راهی پیش میروند که پایانش رسیدن به اهداف و رویاهایشان است.

اما دیگران اینگونه نیستند، آنها با ترس و تعجب به آن افراد نگاه میکنند و نگرانند که نکند ماهم شکست بخوریم. میخواهم برای مثال ماجرای زندگی ساندراکوک را برایتان تعریف کنم.

او بدون ترس و بی باکانه تمام مشکلات را کنار زد و با ماجراجویی هایی که مردم عادی در شرایط معمول هرگز جسارت روبروشدن با آنها راندارند، فرضیه هایی را که از قبل تعیین کرده بود،به چالش کشید و در نهایت به هدفش رسید.

زندگی حرفه ای ساندرا از همان اول با مشکلات زیادی  مواجه شد.او دکترای خود را در رشته ریاضی با گرایش منطق گرفت. بعد از آن او به دانشگاه اقتصاد در لندن رفت تا در حین مطالعه و تحقیق، تدریس هم بکند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

او چند سال بعد دوباره به ایالات متحده برگشت و در موسسه تحقیق استنفورد شروع به کار کرد. ساندراکوک، همچنین بعنوان مشاور در شرکت بوزآلن هامیلتون، کار میکرد. در نهایت او به مدیریت بخش ارتباطات بازرگانی شرکتی بنام موتورلا مشغول شد. این بهترین شغل میتوانست برای او باشد و تا آخر عمرش در رفاه و آسایش زندگی کند. اما او از افرادی بود که بدنبال زندگی ای مملو از هیجان و حادثه بود.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

او هیجان را دوست داشت و بدنبال امنیت شغلی نبود. یکی از رویاهای کودکی ساندرا سفر به دوردست ها و مناطق پرماجرا بود. با وجود کار فشرده اش، او موفق به مسافرت دوهفته ای به مکانهایی از قبیل تبت، نپال، مغولستان و هند شد.

اما هنوز هم دوست داشت به سفرهایش ادامه بدهد. برای همین با یک دلیل موجه از شغلش استعفا داد و برای اقامتی طولانی راهی افغانستان شد. او قدم به راهی گذاشته بود که آینده ای مبهم داشت و با این کار موقعیت و درآمد شغلی اش را از دست داده بود ، اما این کار او را به هدفش میرساند.

در آن زمان اوضاع افغانستان بخاطر جنگ ، کاملأ آشفته و بهم ریخته بود. ساندرا با خود تصمیم گرفت در هرشرایطی به مردم ستمدیده این کشور کمک کند.او بدون اتلاف وقت، ویزا گرفت و برای ایجاد تغییری بزرگ راهی افغانستان شد.

وقتی به کابل رسید، او متوجه شد که امکاناتی از قبیل ماشین و تاکسی بسیار کم است و نمیتواند روی آنها حساب بکند، بنابراین پس از تلاش فراوان موفق شد، یک هتل را که خبرنگاران از نقاط مختلف جهان در آن ست گزیده اند  پیدا کند و به آنجا رفت.

بعد از اقامت در هتل با افرادی در افغانستان تماس گرفت تا نقشی را برای کمک به مردمان آنجا به او بدهند. به آنها وعده طراحی برنامه های تجاری داد و گفت میتواند در زمینه های اقتصادی و اجتماعی به آنها مشاوره بدهد و حتی زمین را تی بکشد. او هرکاری که بنظر مفید باشد را میخواهد انجام دهد.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

در آخر او با مدیر مرکز افغانستان، بنام نانسی دوپری که در دانشگاه کابل بود،تماس گرفت. نانسی مسئول بازسازی کتابخانه در دانشگاه بود و تلاش میکرد با نقل و انتقال کتابها را بدست مردم برساند.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

ساندرا بعد از اینکه با نانسی ارتباط صمیمانه ای برقرار کرد،طرحی تجاری برای این مرکز کشید و داوطلبانه در هیئت مدیره آنجا شروع به خدمت کرد. او نائب رئیس هیئت مدیره شد و بیشتر وقت خود را صرف جمع آوری منابع مالی برای توسعه کتابخانه میکرد.

ساندرا علاوه بر وظیفه اش در دانشگاه، برای خدمت به مردمان زحمتکش و ستمدیده افغانستان از هیچ کمکی دریغ نمیکرد، برای مثال او با هزینه خودش بیست هزار اصله درخت انار خرید و به خانواده هایی که باغات خود را در جنگ از دست داده بودند، هدیه کرد.

بی شک فردی که زندگی راحت و شغل پردرآمد را در کشور خودش رها کرده و برای کمک به مردم فقیر افغانستان داوطلب شده است، شرایط بسیار سختی را متحمل میشود.اما زندگی راحت و یکنواخت با زندگی سرشار از شور و هیجان و پر از ارزش ، تفاوت زیادی دارند.

افرادی را میبینیم که ازتلاش زیاد برای ساختن زندگی راحت واهمه دارند. آنها در همه کارها احتیاط میکنند. حتی رفتن از نقطه ای به نقطه ی دیگرشهر ، به اندازه ی سفر به مناطق دور و پر خطر برایشان بشمار می آید. این گونه افراد به هیچ عنوان درآمد اندک خودشان را فدای وضعیت نامجهول آینده نمیکنند.

ترس از شکست در وجود ما ، جرأت تلاش برای رسیدن به رویاهایمان را از ما گرفته است. غافل از اینکه این ترس و عقب نشینی، ما را به همان اندازه به عقب میبرد و کمترین تغییری در زندگی ما ایجاد نمیشود.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

اگر نگاهی به شرکتهای موفق بکنیم، متوجه میشویم که آنها در آغاز کار موانع و مشکلات را شناسایی کرده اند و با آنها مقابله کردند و چه خطرهایی را برای رسیدن به اهدافشان پشت سر گذاشته اند. آنها همواره به آینده دلخواهشان فکر کرده اند و تمام موانعی را که دیر یا زود در برابرشان ایجاد شده، کنار زده اند و به موفقیت رسیده اند. میخواهم برایتان شرکت کلایزپزکینز کوفیل و بایرز را نمونه قرار دهم.دانلود کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم

 

 


 

دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

 

دانلود کتاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن کتاب:

 

مردم اکثرأ با مشکلات خود همانند کلافی سردرگم برخورد میکنند . ذهن این افراد انباشته از ناممکن هاست و فکر میکنند هیچ چیزی امکان پذیر نیست. به همین خاطر است که راه حل های جلوی رویشان را نادیده میگیرند.وقتی میتوانی در دوساعت ، ایده ای برای کسب درآمد خلق کنی،افراد زیادی بر حسب افکار منفی ذهن خود از این ایده ها میگذرند و برای کسب درآمد ایده های مشابه و معمولی که سالهاست در ذهن خود ثبت شده است  ارائه میدهند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

اینک افراد هرگز به این فکر نمی افتند که افق های تازه ای را بروی دیدگاه های خود بگشایند و درباره مسائل از زاویه های دیگر و متفاوت تری نگاه کنند. از این خبر ندارند که اگر این چشم بندها را از چشمان خود بردارند ، دنیا را با امکانات و فرصتهای بیشتری روبروی خود خواهند دید.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

دانشجویان فعال و خلاق من ،  این موضوع را متوجه شدند و درک کردند که بی پولی و کمبود وقت هیچ دلیل قابل قبولی نیست و  آنها مشکل جلوی رویشان را میتوانند حل کنند.

تمام تمریناتی که شما در این فصل خواندید، تمریناتی هستند که من در تدریسم در دوره کارآفرینی و خلاقیت دانشجویانم در دانشگاه آکسفورد استفاده میکنم.هدف نهایی من از این دوره ها این است  همه متوجه بشوند که مسائل فرصت هایی را برای ابداع راه حلهای خلاقانه در دسترسمان قرار میدهد .دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

من در مرحله اول روی خلاقیت فردی کار میکنم و سپس برای خلاقیت گروهی قدم برمیدارم و در نهایت خلاقیت و نوآوری را در سازمانهای بزرگ مورد توجه خودم قرار میدهم.همچنین دانشجویانم را با مسائل کوچک روبرو میکنم و سپس با چالشهای بزرگتری آنها را آزمایش میکنم.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

در میان این کنشها و واکنشها ، نکته های ارزشمندی برای یادگیری قرار دارد. در پایان این تمرینات تمام دانشجویان بر این باور هستند، که هر مشکلی راه حل دارد. در پایان آنقدر خود را با اعتماد بنفس و خلاق میپندارند که میتوانند ناممکن ها را ممکن کنندو به اهدافشان برسند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

شاید این را بدانید که دانش آموزان در مدارس،اول به صورت انفرادی مورد ارزیابی قرار میگیرند ونمراتشان روی منحنی برآورد میشود و هرکسی که برنده شد با فرد بازنده در ردیف متضاد قرار میگیرد.اما در ارزیابی سازمانها و شرکتها موضوع تفاوت دارد. از هر شرکت یک فرد انتخاب میشود و همه در مجموعه ای شروع به کار میکنند و هرفردی هدف واحد خودشش را دنبال میکند و موفقیت همه این افراد در آن مجموعه به مفهوم موفقیت تمام این شرکت ها میباشد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

در کلاس درس ، وظیفه استاد ،دادن اطلاعات به دانش آموزان است. دانش آموزان وظیفه دارند نکته برداری کنند و به استاد گوش کنند. زیرا آنها میدانند که باید روزی در امتحان تمام اینها را در سوالات پاسخ دهند.به شاگردان یاد آوری میشود که کامل مطالب را گوش کنند وi بدون به مشکل انداختن استاد آن را یاد بگیرند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

این روش بعد از فارغ التحصیلی نیز ادامه دارد؛ اما تفاوتش این است که دیگر افراد خودشان استاد خود هستند و باید بدانند چه چیزی را بررسی کنند ، اطلاعات را ازکجا باید جمع اوری کنند و چگونه آن را به خاطر داشته باشند. در واقع زندگی واقعی شما ، یک امتحان است که میتوانید پاسخ هایی برای پرسشهای آن  پیدا کنید.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

هزاران راه حل پیش رویتان است و هزاران منابع و امکانات نامحدود شغلی و خانوادگی را میتوانید برای حل و فصل مشکلاتتان استفاده کنید.کارلوس ویگنلر، استاد فرهیخته دانشگاه شیلی یکبار به من گفت: من به دانشجویان توصیه میکنم که همیشه با سخت گیرترین استادان کلاس بردارند.با این کار آنها در زندگی آینده شان یک مربی که مسیر درست را میداند، پرورش میدهند.

امروزه امتحانات به صورت چهارگزینه ای است و دانش آموز باید گزینه درست را علامت بزند. در حالی که  در بیرون از آموزشگاه اینگونه نیست و در بیشتر موارد درست برعکس آن است. بعضی اوقات برای یک پرسش ، پاسخهای زیادی وجود دارد و باید هرکدام را در شرایط خاصی انتخاب کرد. بعلاوه در محیط خارج از آموزشی ،شکست، امری لازم است.

چالش، جوهره زندگی و شکست، جزئی از فرایند یادگیری بشمار می آید. همانطور که برای پیشرفت کردن باید آزمون و خطاها را بپذیریم، زندگی نیز مملو از حرکتهای اشتباه و لغزش های اجتناب ناپذیر است. شما وقتی موفقیت را بدست می آورید که بتوانید از تجربیات بدست آورده نکات مفید را بیرون بکشید و با این آگاهی جدید، ایده ای جدید خلق کنید.

برای بیشتر مردم، دنیا با کلاس درس متفاوت است. زیرا در مشکلاتشان راه حلی درست پیدا نمیکنند. هزاران گزینه پیش رویشان است که آنها را گیج میکند. بیشتر اوقات از خانواده و دوست و خویشاوند برای پیدا کردن راه حل کمک میگیرند. اما این تنها وظیفه خود فرد است که همه عوامل را سبک سنگین کنند و تصمیمی بگیرند که از هر جهت بهترین راه حل باشد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

زندگی پر از فرصتهایی است که میتوانید همه آنها را بسنجید و در راستای کامیابی و سربلندی خود از آن استفاده کنید. برای اینکه در برابر این چالش و مشکلات سرافراز بیرون بیایید ، لازم است از هر تجربه درسی بیاموزید ، مسیر را درست کنید و با اراده و استقامت به قابلیتهای درونتان اجازه دهید که ظهور کنند.

 

 

فصل دوم

چه دلیلی دارد که اکثر ما انسانها،موانع را یک فرصت نمیشماریم؟چرا این گروه هایی که به آنها اشاره کردیم، برای غلبه بر محدودیت های ذهنی شان نیاز به انجام تکالیف درسی داشتند؟هیچ محدودیتی برای انجام کاری و ایجاد خلاقیت برای رسیدن به اهدافمان وجود ندارد.

محدودیت، در واقع از باورهای غلط ما بوجود می آیند. از کودکی اینطور یاد گرفتیم که دائمأ از مشکلات شکوه و ناله کنیم و از رویارویی با آنها دوری کنیم. چند وقت پیش در جلسه ای که در آن باید برای تعدادی از مدیران اجرایی سخنرانی میکردم،یک ویدئویی کوتاه از تمرینات نوآوری هایم به نمایش گذاشتم.

چند ساعت بعد از آن یکی از همان مدیران پیش من آمد و با لحنی تأسف بار گفت:ای کاش به دوران دانشجویی ام برمیگشتم و با مسائل مقابله میکردم و قوه خلاقانه ام را بکار میگرفتم.

به او نگاه مهربانانه ای کردم و گفتم:دوست خوبم ما هنوزهم با مشکلاتی در زندگیمان روبرو میشویم که میتواند قوه تخیل ما را به چالش کشیده و تقویت کند.

او متوجه نبود که ما در تمام زندگیمان با این مفاهیم ارتباط داریم.او فکر میکرد، این ها فقط در طی دوران دانشجویی اتفاق می افتد. باید بدانیم این طرز تفکر اشتباه است و ما هرروز میتوانیم خود را به چالش بکشیم ، از چشم اندازهای متفاوت به اوضاع و شرایط نگاه کنیم و مسائل را از زاویه های مختلفی بررسی کنیم.

ما انسانها هرچقدر بیشتر با مشکلات روزمره خود دست و پنجه نرم کنیم،مهارت و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده و بهتر میتوانیم مشکلات را یک فرصت برای پیشرفت و خلاقیت به حساب بیاوریم.بهتر است بگوییم، نگرش درست بهترین راه برای تحقق اهداف و رویاهایمان است.

اگر درباره زندگی کارآفرینان تحقیق کنیم، متوجه میشویم که آنها هنگام برخورد با موانع به تمام فرضیه های از پیش تعیین شده شان، خط کشیده و مستقیم و بدون واسطه با آنها مقابله میکنند.

میتوانم جف هاوکینز، مخترع کامپیوتر کوچکی بنام پالم پایلت را مثال بزنم.او با این کار تحولی بزرگ در برنامه ریزی و سازماندهی زندگی مردم ایجاد کرد. جف به فکر درست کردن کامپیوتر شخصی که بتواند به راحتی در اختیار مردم قرار بگیرد، افتاد. اما او برای تحقق دادن به خلاقیتش و رسیدن به هدفش با مشکلات بزرگ و کوچک بی پایانی روبرو شد.

او بعدها در مقاله هایش اظهار داشت، که برای رسیدن به هدف و رویاها و پیوستن به جمع مبتکران باید با سماجت واستقامت پیش رفت و با پیدا کردن راه های خلاقانه مشکلات را از پای درآورد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

جف از همان اول برای انجام کارش با مشکل روبروشد. وقتی شرکت پالم، نخستین محصولش زومر را به بازار عرضه کرد با شکستی بزرگ روبرو شد. اما جف و همکارانش به جای عقب نشینی کردن با افرادی که محصول آنها و همچنین محصول رقیبشان یعنی اپل نیوتن را خریداری کرده بودن، تماس گرفتند و از آنها درباره انتظاراتی که از این محصول داشتند پرسیدند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

خریداران به آنها گفتند که توقع داشتند این دستگاه علاوه بر سازماندهی برنامه های پیچیده، برنامه هایی را که در سالنامه های مختلف نوشته اند را نیز در یک سالنامه متمرکز کند.این باعث شد که جف تصمیم بگیرد محصولش را به جای رقابت با محصولات کامپیوتری رایج در بازار با سالنامه های کاغذی رقابت دهد.

این بازخورد اولیه او اگر چه کاملا متفاوت با فرضیه های اولیه او بود اما ،اطلاعات مفیدی برای ایجاد طرح جدید پالم پایلت در اختیار او گذاشت.جف و دوستانش در ادامه مسیرشان با مشکلات دیگری روبرو شدند. آنها باید تعیین میکردند که کاربران چگونه اطلاعات شان را در این دستگاه کوچک و جدید وارد کنند.

در مرحله اول جف خودکاری را برای انجام این کار انتخاب کرد، او فکر میکرد خودکاری مخصوص میتواند اطلاعات را به ورودی بدهد و با تغییر صفحه کلیدی کوچک میتوان فرایند نوشتن را طبیعی کرد.اما آن موقع هنوز برنامه های تشخیص دست خط هنوز به اندازه کافی به روز نشده بود.

به همین منظور جف و یارانش یک زبان نوشتاری جدید بنام گرافیتی را که تشخیص آن برای کامپیوتر راحت بود ، ابداع کردند. اما بازهم با مشکلی دیگر مواجه شدند. کارمندان شرکت میلی به استفاده از این دست خط از خود نشان ندادند. جف به گمان اینکه بالاخره کارمندان روش استفاده از آن را یاد میگیرند و متوجه صرفه جویی در زمان میشوند،از انجام اینکار پشیمان نبود.

گرافیتی یک ابتکار اولیه بود. زیرا تمام قوانین حاکم بر دنیای کامپیوتر را به چالش کشید و کمک بزرگی به تمام جامعه کرد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

جف هاوکینز نمونه فردی است که برای رفع موانع بر سرراهش، به آنها با زاویه ای متفاوت نگاه کرد. آخرین ابتکار او شرکتی بنام نومنتا بود که برمبنای نظریه هایش درباره چگونگی کارکرد مغز انسان ساخته شد. جف سالهای زیادی را بر روی عصب شناسی تحقیق و مطالعه کرد تا به چگونگی کارکرد مغز انسان پی برد. نتیجه مطالعات او این بود که به دیگران نشان دهد نئوکورتکس یعنی جدیدترین بخش مغز انسان چگونه کار میکند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

او در کتابش ، بنام "درباره هوش" چگونگی پردازش اطلاعات توسط نئوکورتکس را به خوبی توضیح داده است.او بعد از دستیابی به ایده های جدیدی ، تصمیم به اختراع کامپیوتر هوشمند که بتواند اطلاعات را مانند مغز انسان پردازش کند، گرفت.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

تعداد بسیار کمی از مبتکران توانسته اند مانند جف با چنین شور و هیجانی نظریه های فوق العاده ای برای ابداع چیزهای خارق العاده ، ایجاد کنند.به ادعای جف ، هر مشکلی حل شدنی است، اگر به آن با زوایای مختلفی نگاه کنیم.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

حالا باید از خودمان بپرسیم، که چرا ما هرروز از فرصتهایی که بدست می آوریم استفاده نمیکنیم و از کنارشان بی تفاوت میگذریم؟پروژه ای که در دومین مسابقات نوآوری به اجرا گذاشتم، پاسخی برای این سوال است.

در این مسابقه از شرکت کنندگان خواستم، از نوارهای لاستیکی ایده ای خلاقانه ایجاد کنند.یکی از گروه ها ایده ای بنام " دستبندهای یادآور" را ابداع کرده بود. آنها دستبندهایی را با آن نوارها درست کرده بودند که با بستن آن به دست فرد ، به او گوشزد میکرد که کارهای عقب افتاده اش را انجام دهد.

بخاطر اینکه این ایده ای هوشمندانه بود، بسیار شهرت یافت و بعد از مدتی مدلهای گوناگون آن به بازارعرضه شد. برای استفاده از این دستبندهای یادآور باید چند نکته را رعایت کرد:

1.در موقع بستن دستبند به دستتان ، باید به خودتان قول دهید که حتمأ به آن عمل کنید.

2.بعد از انجام کار عقب افتاده تان آن را از دستتان دربیاورید.

3.نتیجه کار خود را در وبسایت (Do Bands) ثبت کنید . برروی این دستبندها شماره ای درج شده تا با فشردن آن متوجه بشوید چه کارهای دیگری میتوانید با آن دستبند انجام دهید.

4.بعد از انجام کارتان دستبند را به فردی دیگر بدهید.

این دستبندها به افراد انگیزه میدهد، که کارهایشان را به بعد موکول نکنند و به موقع انجام دهند.جالب اینجاست که این دستبند فقط یک نوار پلاستیکی است و راحت و بی آزار است. این نوار پلاستیکی مردم را برای برطرف کردن کاستی هایشان مشتاق میکند.

این طرح فقط چند روز طول کشید . اما در همین مدت کوتاه ، می وصف ناپذیر به پا کرد. مثلا بعضی از افراد بخاطر کار، تماس با والدینشان را فراموش میکردند و این مشکل آنها برطرف شد.بعضی دیگر فراموش میکردند کارتهای تقدیر و تشکر به دوستانشان بفرستند، که با بستن این دستبند این کار را به موقع انجام دادند. فردی که برای انجام برنامه ورزشی اش امروز و فردا میکرد، پاشنه کفشش را کشید و به سمت ورزش قدم برداشت.

یکی از شرکتها بالاخره توانست وعده اردوی کارمندانش را عملی کند.فردی بعد از سالها به دیدن دوستان قدیمی اش رفت. بعضی دیگر هم برای کمک به خیریه و بهزیستی ها اقدام کردند.

نکته قابل توجه این است که یک نوار لاستیکی ، بزرگترین انگیزه ها را در بین مردم برانگیخت. این نشان میدهد، بین برنامه ریختن و انجام کاری تنها به اندازه یک تار مو فاصله است.درصورتیکه که تفاوت در نتایج حاصله بسیار چشمگیر و تعیین کننده است.

من تمرینات دیگری را نیز که شبیه به همان تمرینات قبلی با شکل و شمایل دیگری است، متحمل میکنم؛ زیرا قصد دارم با این تمرینات آنها با زاویه های مختلفی به مسائل زندگی نگاه کنند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

به همین منظور یکبار از آنها خواستم به یکی از مشکلاتشان در زندگی خود فکر کنند و سپس، یک شیء را در اطراف خود انتخاب کنندو ببینند که چگونه آن شیء میتواند مشکل آنها را برطرف کند.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

البته من خودم برای آنها هیچ شیئی را انتخاب نمیکنم و درباره مشکلشان از آنها نمیپرسم.با این حال آنها خیلی وقتها با همان اشیا راهی برای حل مشکلشان پیدا میکنند.

مثالی که میخواهم برای این مورد بزنم،خانم جوانی است که تصمیم به تعویض آپارتمانش گرفته بود ولی مشکل او این بود که توانایی جابجایی مبلمان سنگین خانه اش را نداشت و بهمین دلیل تصمیم داشت آن را در آپارتمان قدیمی اش رها کند. وقتی او برای حل این مشکلش دنبال یک شیء در آنجا میگشت، ناگهان چشمش به یک جعبه نوشابه افتاد که از چند هفته پیش در آنجا بود.

چند لحظه فکر کرد و سپس به سراغ کامپیوترش رفت و در آگهی این متن را نوشت که هرکسی در حمل مبلمانش به آپارتمان جدیدش به او کمک کند، یک جعبه نوشابه پاداش خواهد گرفت.  

این جعبه نوشابه که در گوشه ای از آپارتمان در حال خاک خوردن بود، ارزش زیادی پیدا کرد. این ایده خلاقانه چطور بوجود آمد؟تنها به این دلیل که آن خانم به مشکل خود با چشم اندازی متفاوت نگاه کرد. مشکلات زیادی را میتوان به این راحتی حل و فصل کرد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

ما در برنامه ریزی برای مسابقات نوآوری  به ارزش اجتماعی آن توجه زیادی میکنیم. زیرا که دانشجویان در هنگام رقابت فرصتی را برای حل مشکلات خود پیدا میکنند. مسائلی نظیر صرفه جویی در برق،تشویق مردم برای داشتن تغذیه سالم و گردآوری کمکهای مردمی برای کودکان بیمار و ناتوان.

اولین قدم برای حل مشکلات این است، که به دقت آن را بررسی کنیم و از کم و کیف آن به طور کامل آگاه بشویم. برای مثال وقتی محصولی بنام نیازیابی توانسته است کمک شایانی به مردم بکند،یک ایده با مهارت و خارق العاده است.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

محصول نیازیابی یک بخش عمده مواد درسی برای دانشجویان دانشگاه آکسفورد است. همه ساله فارغ التحصیلان رشته های مهندسی، پزشکی و بازرگانی گرد هم می آیند تا نیازهای مهم پزشکی را بررسی و محصولاتی را برای برآورده کردن آن نیازها طراحی کنند.

پل یاک،متخصص قلب و یکی از مبتکران و مدیران این مجموعه میگوید:نیازی که خوب شناسایی شود بمنزله DNA یک نوآوری است.

به بیانی دیگر به محض اینکه ریشه مشکل را پیدا کنیم، راه حل آن نیز به طور خودکار پیدا شده و متوجه آن میشویم.

اعضای مجموعه طراحی زیستی ، به مدت سه ماه بر عملکرد پزشکان نظارت میکنن ، تا مشکلات آنها را شناسایی کنند. سپس با بقیه افراد از جمله، پزشکان، پرستاران، بیماران و رئیس بیمارستان به گفتگو میپردازند تا بفهمند، کجای کار ایراد دارد و چه عواملی نیاز به تغییر دارند.سرانجام از فهرست مشکلاتشان ، بدترین آن را انتخاب کرده و بعد از آنکه برای رفع مشکل راه حلی را پیدا کردند ، برنامه هایی میچینند و نمونه های اولیه را تولید میکنند.پس از بررسی دقیق محصول آن را برای سرمایه گذاران اصلی پروژه نمایش میدهند تا مطمئن شوند ، ضمن رفع مشکلات نیازمندان،دربازار نیز با موفقیت عرضه شود.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

واقعیت این است که فردی که مشکلی در زندگی اش است، آنقدر با آن خو گرفته که فکر میکند آن مشکل هیچ وقت حل شدنی نیست و راه حلی برای آن وجود ندارد. پل یاک در این باره ماجرایی را برای من تعریف کرده است: یکی از روشهای رایج در جراحی قلب آنژیوپلاستی یا بالون است. در این روش بالونی را در شریان بیمار وارد میکنند و آنقدر آن را جلو میبرند تا رگ مسدود شده ، باز شود. با اینکه این یک روش بسیار کم خطری است، اما این تکنیک پس از معرفی شدن به جامعه پزشکی با مخالفت پزشکان و حتی جراحان معروف روبرو شد.دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم

تا اینکه یکی از مبتکران این تکنیک، بنام جان سیمون ، دانشگاه را ترک و تحقیقاتش را در بیمارستانی خصوصی دنبال کرد. به مرور زمان و با پیشرفت علم و تکنولوژی مزایای درمان با بالون برای همه اثبات شد و حالا سالهاست که از این روش در بیمارستانهای تخصصی قلب استفاده میشود.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزشکده صدرا ایرسازان میل ورم شاپ mealworm shop دانلود آهنگ جدید رونق تولید مطالب تخصصی مهندسی برق _الکترونیک بیت دانلود - فیلم و سریال PursserTransmitter کالج فایل Bts and Blackpink